-
بی هوا زی
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 23:38
از شاخه شاخه دستم هوای خیال می چکد هر چند در خلأ می زیم هر چند از تو دورم دور
-
درد
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 06:19
زندگیم درد می کند تو به چشمان سفیدم خیره می شوی این را خودم به خودم می گویم از بس که به تو می گویم دوستت دارم تو دیگر به چشمانم خیره نمی شوی زندگیم درد می کند
-
روشنا
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 17:50
چراغ خانه ات را روشن کن پروانه منتظر است فانوسی آویخته ام از بام خیال
-
رویا
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 14:40
دوباره سبز می شویم دل به رویا می بندیم بزرگ می شوی دوباره و همیشه دل مرا می بری تصور می کنم دیدن تو را چه زیباست با تو بودن چه زیباست با تو دیدن دوباره می رویم برای تو دوباره خشک می شوم برای تو . . .
-
ساده
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 19:50
به آسمان نگاه می کنم تو را می بینم که چه ساده از آن عبور می کنی و من دست هایم سرد می شود و چشمانم مثل همیشه خیس . . .
-
هوس
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 19:22
...برای من نوشته گذشته ها گذشته تمام قصه ها هوس بود برای او نوشتم برای تو هوس بود ولی برای من نفس بود کاشکی خبر نداشتی دیوونه نگاهتم یه مشت خاک ناچیز افتاده ای به زیر پاتم کاشکی صدای قلبت نبود صدای قلبم کاشکی نگفته بودم تا وقت جون دادن باهاتم تا وقت جون دادن باهاتم ...