دوباره سبز می شویم
دل به رویا می بندیم
بزرگ می شوی
دوباره و همیشه دل مرا می بری
تصور می کنم
دیدن تو را
چه زیباست با تو بودن
چه زیباست با تو دیدن
دوباره می رویم
برای تو
دوباره خشک می شوم
برای تو . . .
به آسمان نگاه می کنم
تو را می بینم
که چه ساده
از آن عبور می کنی
و من دست هایم سرد می شود
و چشمانم مثل همیشه خیس . . .
...برای من نوشته
گذشته ها گذشته
تمام قصه ها هوس بود
برای او نوشتم
برای تو هوس بود
ولی برای من نفس بود
کاشکی خبر نداشتی
دیوونه نگاهتم
یه مشت خاک ناچیز
افتاده ای به زیر پاتم
کاشکی صدای قلبت
نبود صدای قلبم
کاشکی نگفته بودم
تا وقت جون دادن باهاتم
تا وقت جون دادن باهاتم ...