روشنا

edu blog 14 

چراغ خانه ات را روشن کن 

پروانه منتظر است 

فانوسی آویخته ام از بام خیال

رویا

دوباره سبز می شویم  

دل به رویا می بندیم 

بزرگ می شوی 

دوباره و همیشه دل مرا می بری 

تصور می کنم 

دیدن تو را 

چه زیباست با تو بودن 

چه زیباست با تو دیدن 

دوباره می رویم  

برای تو 

دوباره خشک می شوم 

برای تو . . .

ساده

به آسمان نگاه می کنم  

تو را می بینم 

که چه ساده  

از آن عبور می کنی 

و من دست هایم سرد می شود

و چشمانم مثل همیشه خیس . . .

هوس

 ...برای من نوشته 

گذشته ها گذشته 

 

تمام قصه ها هوس بود  

برای او نوشتم 

 

برای تو هوس بود 

ولی برای من نفس بود 

 

کاشکی خبر نداشتی 

دیوونه نگاهتم 

 

یه مشت خاک ناچیز  

افتاده ای به زیر پاتم 

 

کاشکی صدای قلبت  

نبود صدای قلبم  

 

کاشکی نگفته بودم 

تا وقت جون دادن باهاتم 

تا وقت جون دادن باهاتم ...